چرا به امام نقی(ع) و مقدسات توهین می شود ؟!
البته این سطحینگری در مورد سه امام اول و نحوهی زندگی و شهادت آنها نیز وجود دارد و اگر اندک اطلاعات بیشتری در مورد آنان وجود دارد، مدیون کتب بسیاری است که در این زمینه توسط علما تألیف شده و نیز هیئات عزاداری، سخنرانیها و نوحه سراییهایی که در مصیبتها و در طول قرون پابرجا بوده است.
نگاه به چراییها است آگاهی و بصیرت میدهد:
سطحینگری و بیبصیرتی سبب میشود تا آدمی «حادثهگرا» گردد و نه «هدفگرا». به عنوان مثال در میان شیعیان که عشق وافری به اهل بیت (ع) دارند، هر عالم و عوامی میداند که اهل بیت (ع) چگونه به شهادت رسیدهاند؟ حضرت علی (ع) فرقش شکافته شد، حضرت فاطمهی زهرا (س) بین در و دیوار فرزندش سقط شد، امام حسن (ع) با زهر جگرش پاره پاره شد، امام حسین (ع)، سر از بدنش جدا شد و مابقی نیز با خوراندن زهر مهلک ترور شدند. اما اگر سؤال شود: «چرا؟» دیگر اطلاعات عمومی کافی نیست و هر کسی نمیتواند مطلبی اگر چه کوتاه ارائه دهد. و این جای تأسف و تأمل است. چرا که اطلاع از فیزیک حادثه و چگونگی شهادت، آگاهی و بصیرت و انگیزهی خاصی به همراه ندارد و این نگاه به چراییهاست که انسان را بیدار، هوشیار، بصیر و فعال مینماید.
امام نقی (ع):
دورهی امامت امام علی النقی الهادی علیهالسلام، بیش از 33 سال طول کشید. ابتدا در مدینه تشریف داشتند و به هدایت عمومی مردم و نشر معارف اسلامی و تعلیم دانشمندان و طالبان علم و معرف میپرداختند تا این که بُرَیحه عباسى در نامه اى به متوکل نوشت: «اگر تسلط بر حرمین شریفین را مىخواهى، علىبن محمد(علیهالسلام) را از این شهر بیرون کن؛ زیرا او مردم را به سوى خود فرا خوانده و عده بسیارى نیز دعوتش را پذیرفتهاند... .» و بالاخره متوکل ایشان را به بهانه عشق و محبت و سختی تحمل دوری، از مدینه به سامراء فرا خواند.
امامت امام علی النقی الهادی (ع) در دوران حکومتهای کوتاه مأمون، معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز ادامه داشت و سرانجام در سال 254 هجری قمری، در ایام حکومت معتّز، مسموم و شهید شدند.
چرا آن روز کشتند و چرا امروز اهانت میکنند؟
به راستی اگر امام سجاد علیهالسلام فقط به عبادت، سجده، نماز و دعا اشتغال داشتند، اگر امام باقر و امام صادق (ع) فقط تدریس میکردند و سایر ائمه (ع) نیز فقط اشخاص معتبر و مقدس و محترمی بودند که عبادت خود و گاه موعظهی مردم و احیاناً پاسخ به چند علمی اشتغال داشتند، پس چرا آنها را تبعید، زندانی و شکنجه میکردند و چه را در نهایت آنها را به شهادت رساندند و چرا این بغض پس از گذشت 12 تا 14 قرن هنوز فروکش نکرده و امروز به آنان اهانت میکنند؟!
پاسخ به این «چرایی» است که انسان بیخبر را «آگاه»، انسان آگاه را «بیدار»، شخص و جامعهی آگاه و بیدار را به حرکت در راه رشد و گسستن زنجیرهای بندگی طواغیب و تبعیت مترفین (مرفهین بیدرد) وا میدارد.
بیتردید هر چه که اهلبیت (ع) انجام میدادند، چه در قالب گریه در فراق پدر و حمایت از امام زمان خود (فاطمه زهراء علیهاالسلام)، چه در قالب تحرکات و تعاملات سیاسی به نفع اسلام و مسلمین (امام حسن علیهالسلام)، چه در قالب خروج و قیام جهت احیای امر به معروف و نهی از منکر (امام حسین علیهالسلام) و چه در قالب عبادت، تدریس، موعظه، ارشاد، تعلیم و تربیت، اشاعهی علوم و فرهنگ اسلام ناب محمدی (ص) و ... انجام میدادند، همه آگاهی دهنده و بیداری بخش بود و همین «بیداری اسلامی» بود که مانند خاری در چشم، حکام کافر، جایر و ظالم را آزار میداد و پس از ناامیدی از نتایج حاصله در توطئهها و ترفندها، دروغها و شایعهها، تهدیدها وارعابها و در نهایت حبسها و شکنجهها، آنها را مصمم به ترور و قتل میکرد. چرا که گام اول بیداری، همان پذیرش «ولایت» است که مستلزم عمل به «لا إله» و «یکفر بالطاغوت» میباشد.
امروز:
تداوم بغض، کینه و دشمنی طواغیت و مترفین با اهل عصمت (ع)، نشان میدهد که آثار وجودی آنان در آگاهی بخشی و بصیرت اذهان عمومی هنوز تداوم دارد و همین «بیداری اسلامی» هم چون گذشته خطری مهلک برای حکام «زر و زور و تزویر» است. لذا در تداوم اهانت چندین هدف را دنبال میکنند:
*- آشکار و علنی سازی حقد، کینه و دشمنی – که لازمهی جنگ است.
*- قداست شکنی و حرمت شکنی – که از استراتژیهای کلان جنگ نرم است.
*- تحریک طرف مقابل به گونهای تحقیرآمیز – که موجب تضعیف روحیه و احیاناً عکسالعملهایی شود که شاید بتوانند از آن بهرهای برد.
توضیح مختصر:
الف – اگر چه نفاق، دو رویی، حیله، خدعه، فریب، ظاهرسازی، فتنه و ...، همه از تاکیتکهای دشمنی جناح باطل علیه حق و جناح حق است که با ابزار گوناگون و به طرق مختلف ادامه مییابد، اما در جنگ علنی [که امروزه بین اسلام و کفر به اوج خود رسیده است]، دشمنی آشکار به منظور شاخ و شانه کشیدن برای طرف مقابل از یک سو و جذب و تقویت روحیه طرفداران از سویی دیگر، لازمهی جنگ است.
ب – قداست شکنی (نه تنها علیه اسلام، بلکه علیه تمامی ارزشهای بشریت و فرهنگهای متفاوت)، استراتژی اول نظام سلطه است. چرا که قداستها و ارزشها، سرمایهها و دستمایههای مردم در ادیان، فرهنگها و ملیتهای متفاوت است و اگر شکسته نشود، راه برای سلطهی جهانی هموار نخواهد شد. لذا شاهدیم که در این عصر به اصطلاح آزادی، ارتباطات، مدنیت و ...، مدعیان لیبرال دموکراسی میگویند: اگر مسلمانان برای پیامبرشان قداست و حرمتی قائلاند، شخصی مثل سلمان رشدی را پیدا کنید تا کتابی اهانت آمیز بنویسد و یا چند مزدور ایتالیایی، هلندی و بلژیکی پیدا کنید تا کاریکاتورهایی بکشند – اگر برای قرآنشان قداست و حرمت قائلند، آن را در انظار به آتش بکشید تا هم تحقیر و عصبانی شوند و هم حرمتش شکسته شود. به راستی چه ضرورتی دارد که اگر یک کشیش فراماسونی تصمیم گرفته است قرآن را به آتش بکشد، یک خیابان تحت حفاظت پلیس امریکا قرار گیرد تا او با موفقیت این کار را انجام دهد (؟!) آیا دقت نمودهایم که تمامی این حوادث در امریکا و اروپا رخ داده است؟! – اگر برای حرمهایشان احترام قائلند، چند تروریست را مأمور کنید تا منفجر کنند – اگر برای علمایشان قداست و حرمتی قائلند، چند وبلاگ نویس و قلم به دست را اجیر کنید تا فحش بدهند – اگر برای نماز و سایر عباداتشان حرمتی قائلند، شبههافکنی کنید و یا حتی جوک بسازید و فرافکنی کنید و ... .
ج – همه این امور به گونهای سازماندهی و عملیاتی میشود که طرف مقابل (مسلمانان و به ویژه شیعیان) را ضمن تحقیر، تحریک کند، تا شاید انفعالی نشان دهند که زمینه برای بهرهبرداری مناسبتر گردد. آنها امید دارند تا مسلمان به ویژه شیعه، عصبی شود و دست به عمل متقابل زند، تا فرصت و امکان برای ایجاد تفرقه و به راهانداختن جنگهای مذهبی، صلیبی، قومی، نژادی و ... مساعدتر گردد.
امام نقی (ع)، هادی و هدایت کننده بود و هست، لذا آن روز جسمش را ترور کردند و امروز مترصد ترور شخصیت مبارکشان هستند. هر چند که بدن فانی است، اما شخصیت و اثر آن بزرگوار و سایر معصومین (ع) نه تنها هیچگاه تضعیف نمیشود، بلکه نور وجودشان روز به روز گستردهتر شده و عقلها و دلهای مردمان را روشن و بیدار مینمایند.
یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ (الصف، 8)
ترجمه: مىخواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند و خدا تمام کننده نور خویش است هر چند که کافران کراهت داشته باشند.